چند وقته احساس میکنم اون چیزی که همه میگن طرف چپ بدنه و اسمش قلبه دیگه تو سینه ی من نیست.
چند وقته احساس میکنم دیگه هیچ کسه هیچ کس قابله اعتماد نیست.
چند وقتم هست که از نگاه کردنه به خودم بیزارم. دوست ندارم صورتمو ببینم.
کلا چند وقته فکرای چرت و پرت زیاد میکنم.
خودم اولش گفتم فکر کنم قلب ندارم ولی الان احساس میکنم که دارم آخه فکر کنم دله قلبم گرفته.
بیچاره اونم گیره بد کسی افتاده.
دلم میخواد...
سلام دوست عزیز !
وبلاگ خوب و دست نوشته های قشنگتری داری!
اگه دوست داشتی پیش منم بیا و اگه مایل به تبادل لینک بودی بگو!!!
پایدار و عاشق و موفق ابشی تا ابد!
مرسی حتما.
برو جلو آینه واسا، یکی محکم بزن تو گوشِت...
بعد به خودت بگو: دوستت دارم. دیگه نمیذارم این دختره که تو آینه به من نیگا میکنه اذیتت بکنه...
بعدش برو به خودت بخند...
مطمئن باش چند وقت دیگه که اومدی وبلاگت؛ حسابی به نوشتههات میخندی.
حالا نمیشه ننزنم. خب آخه دردم میگیره گناه دارم من.
[گل]تبریک به شما[گل]
در بین تمام وبلاگ های حاظر در مسابقه، شما برنده ی قرعه کشی بانک مسکن شده اید.
برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت:
www.Are June Ammat.Com
مراجعه کنید.
واقعا آره جونه عمت.
اگه قلب نداری پس چطوری نوار قلبم رو قلب تو فیکس شده؟؟؟ من از قلبت مطمئنممممم
جدی؟
سلام ممنون که سر زدی
خوشحال میشم بازم بیای
حتما.
منم تقریبا مثل تو شدم... یه افکار جدید
اعتماد کردن سخت شده
سخت نشده خیلی سخت شده.
پارادوکس
فکرات کجای قلبتن؟
نمیدونم.